loading...

کافه شعر

گفتی دوستت دارم و رفتی، من حیرت کردم! از دور سایه‌هایی غریب می‌آمد، از جنس دل تنگی و اندوه و غربت و تنهایی و شاید عشق... با خود گفتم هرگز دوست‌ات نخواهم داشت، گ...

بازدید : 563
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 14:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کافه شعر

کافه شعر

گفتی دوستت دارم و رفتی،

من حیرت کردم !

از دور سایه‌هایی غریب می‌آمد،

از جنس دل تنگی و اندوه

و غربت و تنهایی

و شاید عشق ...

با خود گفتم هرگز دوست‌ات نخواهم داشت،

گفتم عشق را نمی‌خواهم !

ترسیدم و گریختم ...

رفتم تا پایان هر چه که بود و گم شدم،

و این‌ها

پیش از قصه‌ی لبخندِ تو بود ...

| مصطفی مستور |

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 474
  • بازدید کلی : 31185
  • کدهای اختصاصی